دانلود رمان ماه در عقد ارباب به قلم مهدخت مرادی با لینک مستقیم، نسخه کامل پیدیاف، اندروید، آیفون، جاوا با بهترین فونت pdf , apk
هامان پسر رستم خان پنهانی و بدور از چشم اهالی ده و خانواده هایشان دختر دشمن پدرش، حاج محمود را محرم خود میکند. آن دو عاشق و دلباخته ی هم میشنوند، طی جریان هایی برادر سوما دست به قتل ناخواسته ای میزند و جسد را در گودال غرق میکند. اما این راز سر به مهر نمیماند و با برملا شدنش جانی میرود، عشقی میسوزد و فاصله ها دست به گریبان میشوند…
اتاق؟! توقعت خیلی بالاست! اینجا ما فقط یه هال داریم یه دونه اتاق و مطبخ…البته یه انباری نمورم تو یه وجب حیاط خلوت پشت خونه… لبخند بر لبانش نشست و به سمت انباری قدم برداشت! به پشت دیوار خانه که رسیدیم گفت: عجب جایه!… فکر نمیکردم همچین جایم وجود داشته باشه ها! در برابر کاخ شاهی شما که چیزی نیست ارباب! درست ایستاد و لب زد:
آخ وقتی میگی ارباب دلم می خواد بندازم رو کولم ببرمت… دست خودتت نیست، خانوادگی عاشق رئیس بازی و ریاستید! در گلو خندید و کت اش را درآورد و دور شانه هایم برد! کمتر با خان بابا جروبحث کن…کارو به جاهای باریک نکشون دختره حاجی…باشه؟ اون عصابم و خورد میکنه… اون پیره و ارباب، پرخاشگره و هرکاری ازش بر میاد!…تو کوتاه بیا… و من پر حرص و خشم انگشت اشاره ام را به سویش دراز کردم و گفتم:
وای به حالت اگه یه روزی بفهمم با کسای دیگه ریختی رو همو بجز من کسی تو قلبته! نگاه عصبی اش را سهم چشمانم کردو گفت: باز داری زبونت و دراز میکنی و رو مغزم رژه میریااا …نذار یه چیزی بهت بگم که هم خودم پشیمون شم هم تو دل آزرده…نفسی از گلو خارج کرد و گفت: حالم بده! عصبیم!…بعضی وقتا دلم می خواد تو تموم کوچه پس کوچه های ده جار بزنم که تویی توی زندگی من وجود داره! جلو رفتم و گفتم…