دانلود رمان سس خردل به قلم فاطمه مهراد با لینک مستقیم، نسخه کامل پیدیاف، اندروید، آیفون، جاوا با بهترین فونت pdf , apk
ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه. روزی از روزا، این دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره و نمیدونه قراره بخاطر این سس خردل زندگیشون بهم گره بخوره!
نذار فکر کنن چون دختری ضعیفی، در حالی که الان دنیا دست دخترا و زناست. لبخند محوی از این حمایت و تعریفش
زدم. اما واقعا بعضی وقتا نمیشه جلوشون گرفت. منم خسته شدم واقعا هر روز دارم با یکی سر و کله میزنم. تحمل کن و قوی باش. با لبخند سری تکون دادم . حس میکردم از خوشحالی یه چیزی توی دلم خالی شده. چی میگن بهش!؟
اها میگن دلم هری ریخت. وجود امیر حافظ سر تا سر آرامش بود.
کاراش،حرفاش، همه چیش دوست داشتنی بودن و هر دختری رو به خودش جذب میکرد. با همون اخم جذابش ماشین رو نگه داشت. همین جاست. نگاهی به بیرون انداختم و فورا پیاده شدم ولی قبل از اینکه چیزی بگم، امیر حافظ خودش خم شد و کمک کرد بابا از ماشین پیاده شه از سرخ و سفید شدن بابا میفهمیدم چقدر داره خجالت میکشه. مرسی پسر جان خیر ببینی، خواهش میکنم کاری نکردم. دستی روی موهای فرفری بابا کشیدم و ویلچرش رو هل دادم .
تمام امیدم به حرفای امروز دکتر بود…طبق گفته ی دکتر بابا، وارد اتاق شد و منو امیر حافظ تو سالن نشستیم. بیخیال توی اینستا واسه خودم میچرخیدم که چشمم به یه ساندویچ پر از سس خردل افتاد. لامصب به ثانیه نکشید که آب از لب و لوچه ام آویزون شد. آخرین بارم که نتونستم ساندویچم بخورم و دادمش به امیر حافظ! سس خردل دیدی آب دهنت راه افتاده؟ متعجب برگشتم سمتش. با لبخند محوی نگاهم میکرد.