دانلود رمان جانان به قلم مبینا دهقان با لینک مستقیم، نسخه کامل پیدیاف، اندروید، آیفون، جاوا با بهترین فونت pdf , apk
جانان دختری که به دلایلی مجبوره از ایران بره و تو برلین با خانواده خاله اش زندگی کنه…. اما یه روز پسر خالش میخواد بهش دست درازی کنه واسه همین از اون خونه فرار میکنه تا اینکه با کیارش دکتر جذاب و مهربونی آشنا میشه و….
دستام رو به لبه های دیوار کوتاه روبروم گذاشتم و خیره شدم به شهر زیبای برلین که درست روبروم بود.. واقعا جای قشنگیه ولی احساس غریبی میکنم توش. شاید بخاطر اینه که بهش عادت نکردم. هوا داشت سرد میشد و من چون موهام هنوز نم داشت ممکن بود سرما بخورم. واسه همین برگشتم به اتاق و بعد بستن در بالکن جلوی آینه وایسادم و به خودم نگاه کردم.
بخاطر تونیک گلبهی رنگی که بعد چهل روز مشکی پوشیدن تنم بود خیلی رنگ و روم باز شده بود. دیگه زیر چشمای خوشرنگم بخاطر گریه زیاد گود نیوفتاده بود و تقریبا شده بودم همون جانان قبلی ولی هنوزم غم از دست دادن مامان و بابام تو اون تصادف لعنتی تو دلم بود.. خیلی زود تک دختر 19 سالشون رو تنها گذاشتن. نفس عمیقی کشیدم و بعد شونه کردن و بافتن دوطرفه موهای فوقاولاده بلندم از اتاق خارج شدم و پله ها رو سرازیر شدم پایین…
وارد آشپزخونه شدم که دیدم خاله رویا پشت بهم در حال برداشتن چیزی از یخچاله. بعد چندلحظه درو بست و وسایل تو دستش رو روی میز گذاشت و تازه نگاهش به من افتاد و کم کم لبخندی تو صورت خوشگلش جا خوش کرد.. بهش نزدیک تر شدم و سلام آرومی دادم. با همون لبخندش جوابم رو داد و به سرتاپام نگاه کرد و گفت: خوشحالم که بالاخره لباس مشکیهاتو از تنت در آوردی.