دانلود رمان ارباب حریص من به قلم ناشناس با لینک مستقیم، نسخه کامل پیدیاف، اندروید، آیفون، جاوا با بهترین فونت pdf , apk
سامیار، اربابیه که عاشق دختر ۱۶ سالهای به اسم گندم میشه و اون رو برای برطرف کردن علاقش به مدت یک ماه عقد میکنه، اما این عشق زیاد دووم نمیاره و گندم رو از عمارت بیرون میکنند تا اینکه به دستور مادربزرگ ارباب توسط مردی به اسم مهدیار دزدیده میشه و ناخودآگاه عاشق هم میشن و…
دستم و گرفتم جلوی دهنم تا صدای خنده ام .بلند نشه. یک دفعه دیدم یکی از سوسک ها داره میاد سمت پای راستم نا خودآگاه جیغی کشیدم و شروع کردم به بالدبال زدن با روشن شدن نور اتاق سرایداری دستی دور دستم و روی دهنم گذاشته شد و با ضربه من به دیوار کوبونده شدم انقدر تاریک بود که انگشتامم نمیدیدم مش سلیمون یا همون سرایداری که گفتم با چراغ قوه، نوری توی عمارت انداخت و وقتی چیزی ندید از خونه خارج شد.
دستم و روی دست اون شخص گذاشتم که بلافاصله بعد از برداشتن دستش شروع کردم به حرف زدن تو رو خدا حمیده خانم نمیخواستم اینطوری بشه خب تقصیر خودت هم هست من و خیلی اذیت میکنی منم اینکار و کردم تا بفهمی که منم بله! سکوت… آخی شکه شدی حمیده جون؟ توروخدا به این ملکه انگلیس چیزی نگی ها باز تنبیه کنه. با قرار گرفتن سری نزدیک سرم نفسم توی سینه ام حبس شد. لعنتی چه عطر تلخ و وسوسه انگیزی.
با لرز گفتم….تو دیگه کی هستی؟ سكوت… آه بکش کنار بابا خفه ام کردی با اون عطر مزخرفت. نفهمیدم چی شد که طرف رفت دروغ چرا بوی عطرش محشر بود. بی خیال از دنیا رفتم تو اتاق تا بخوابم …صبح با شنیدن زنگ تلفنی که توی اتاق سرایداری ،بود با صدای خواب آلود گفتم ها؟ دختره ی خیره ها چیه بگو بله؟